تحقیق مقاله سلامت تن و روان

تعداد صفحات: 263 فرمت فایل: word کد فایل: 5794
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: تحقیق مقاله روانشناسی
قیمت قدیم:۲۹,۳۰۰ تومان
قیمت: ۲۶,۳۰۰ تومان
دانلود مقاله
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله سلامت تن و روان

    آنچه در کتاب حاضر آمده، حداقل معارفى است که براى رسیدن به یک راه و رسم مشخص در زندگى مورد نیاز است.
    انسان، که نقطه اوج آفرینش است، باید راه و رسم رسیدن به مقام اصلى خود را بداند و براى رسیدن و شدن تلاش کند.
    کتاب حاضر، این راه و رسم را نشان مىدهد تا ان شاء الله در عمل نیز به آن رسیم.
    لازم به ذکر است که در این کتاب، سعى شده است تا حتى الامکان، اصالت و خلوص نوشتهها طورى باشد که از هرگونه کجفهمى و انحراف به دور باشد و در نتیجه، خواننده نیز به بصیرتى در پناه نور و خلوص دست یابد.
    بنابراین، از هیچ نوع گرایش خاصّى، جز شرع و عقل و منطق پیروى نشده است.
    همچنین، سعى شده است تا جایى که در توان بوده، از مشهورترین آیات قرآنى، احادیث، اشعار، سخنان ائمّه و اولیا، استفاده شود و بنابراین، توصیه مىشود در خواندن کتاب، حوصله داشته باشیم و چند بار آن را بخوانیم و با آن مأنوس شویم و حتى الامکان به نوشتهها تسلط یابیم و بیشتر جملات را حفظ کنیم; چرا که مطالب کتاب، بیشتر مطالب فطرى و قلبى است و کمتر به مسائل ذهنى پرداخته است و بحثهاى فطرى و عقلى رسیدن و شدن هستند، نه ذهنیات و اطلاعات صرف.
    از این رو، توصیه مىشود کتاب را به عنوان سرگرمى و با سرعت نخوانیم، بلکه با حوصله، دقت و صرف وقت و به تکرار بخوانیم و سرانجام به پیاده کردن مطالب آن در زندگى روزمره بپردازیم تا ان شاء الله به هدف اعلاى حیات دست یابیم.

    فصل نخست : شناخت انسان

    انسان از تن، نفس و روان به وجود آمده است.

    تن:

    وجه مادى انسان است که عین حیات نیست.
    امّا وقتى که روح به آن تعلق مىگیرد، دیگر مادّه صِرف نیست، بلکه کالبدى حیات یافته است که با مادّه، تفاوتى اساسى دارد.
    بعد از این که روح به بدن ملحق شد، درست مانند دو آینه، مقابل یکدیگر قرار مىگیرند و به هم آمیخته مىشوند، و در این وضعیت، دیگر جسم و روح را از همدیگر جدا نمىدانیم.
    درست است که بدن و روح، جداى از هم بودهاند، اما وقتى به همدیگر تعلق مىگیرند دیگر نباید فکر کنیم که بدن و روح، مثل مرغ در قفس تن است، بلکه روح با حقیقت مادّه، در هم مىآمیزد.

    نفس:

    مجموعهاى است که ناشى از مجاور شدن روح با تن، به وجود مىآید و بیشتر، منظور ما در این کتاب، خواستهاى انسان در رابطه با تن و نفس است، و به عبارت دیگر، منظور، منِ مجازى است که در فصل آینده از آن، بحث خواهد شد.

    روان:

    گوهر اصلى انسان است که در مرحله نهایى خود، مىتواند حتى بدون ابزار یا واسطه (ى بدن) معنى داشته باشد و این، همان منِ اصلى است.
    بنابراین، به نظر مىرسد که انسان، سه مرتبه یا سه مقام دارد:

    مقام اوّل:

    مقام روح (= روان) که قبل از دنیاست:
    (لقد خلقنا الإنسان فى أحسنِ التّقوی

    م)]که[ براستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم.
    ، که وجه الهى انسان و مقام اصلى اوست.

    مقام دوم:

    مقام دنیوى و تنزل یافته و مادّى او، که انسان در این مقام، در حجاب تن و نفس است.

    مقام سوم:

    مقامى است که انسان باید به آن برسد و آن، مقام اصلى، یا مقام روح است.

    فصل دوم: شناخت نفس و روان

    1 نفس و شئون آن

    نفس، از دیدگاه تحلیل علمى، به سه جزء تقسیم مىشود:
    نفس نباتى، نفس حیوانى و نفس انسانى.

    نبات:

    عبارت است از:
    مادّه + نفس نباتى.

    حیوان:

    عبارت است از:
    مادّه + نفس نباتى + نفس حیوانى.

    انسان:

    عبارت است از:
    مادّه + نفس نباتى + نفس حیوانى + نفس انسانى.
    (= ناطقه)این مراحل، در مورد انسان، شاید چنین مطرح شود که نفس ناطقه انسانى، مراحل زیر را طى مىکند:
    نفس نباتى (اوایل جنینى) و نفس حیوانى (اوایل زندگى) و سرانجام، نفس انسانى که رسیدن به نفس ناطقه است و با کمک عقل، امکانپذیر است.
    شئون نفس عبارتند از:

    اوّل:

    شئونى که از طریق آنها، نفس با بیرون، ارتباط مىیابد که همان حواس پنجگانه هستند.

    دوم:

    شئونى که از طریق آنها، احساس از درون پیدا مىشود، که همان وهم و خیال است.
    (وهم، احساسى است که در پناه عقل نباشد و خیال، احساس در پناه عقل را گویند.)

    سوم:

    عقل، که قواى حسّى و خیالى را فرمان مىدهد.

    قواى پنجگانه:

    عبارتند از:
    حسّ لامسه، حسّ بویایى، حسّ سامعه و حسّ باصره، که با آنها، درک محسوسات خارجى انجام مىگیرد و در حقیقت، قواى نفس، در جلوه نازلهاند.
    همچنین، اعتقاد دارند که یک حسّ مشترک هم هست که عبارت است از ادراکى که محسوسات و فرآوردههاى حسّى به آن مىرسند و بنابراین، جامع و گردآورنده دیگر محسوسات است.
    البته حسّ مشترک، حسّ ششم نیست، بلکه یک طبیعت مشترک میان حواس پنجگانه است و ادراک حواس پنجگانه، در آن تجمع مىیابند، و تجمع حواس است که شیئى را به صورت برداشت واحد، تصور مىکند.
    خلاصه این که، جمع و نتیجه میان محسوسات را حسّ مشترک نامند.

    وهم و خیال:

    از محسوسات است و باعث درک معانى مىگردد و به عبارت دیگر، نیروى وهم و خیال، آمیزهاى از معنى و مادّه را تصویر مىکند.
    در فصول آینده از وهم و خیال، بیشتر بحث مىشود.

    عقل:

    مراتبى گوناگون دارد و تمام شئون نفس (= حواس و وهم و خیال) را مىتواند تحت فرمان و نظارت خود درآورد.
    اگر وهم و خیال و حواس، تحت نظارت و فرمان عقل نباشند، مشکلآفرین خواهند بود.
    خلاصه مطلب این که نفس، با حسّ ظاهر متحد مىشود که همان نفس حیوانى است در حالى که اگر نفس با وهم و خیال و یا با عقل متحد شود، آن را نفس انسانى نامند.
    این مراتب نفس را حرکت جوهرى نفس مىنامیم و در ذات نفس است و نفس براى ارتباط با بیرون از بدن، توسط شئون خود، این ارتباط را برقرار مىکند و باعث ایجاد ادراک مىشود که ادراک، یک حالت غیر مادى است و در خیال واقع مىشود، و در حقیقت، در نفس یک حالت تصویرگیرى به وجود مىآید.
    بنابراین:
    نفس، جوهرى است که در ذات و حقیقت خویش، قابلیت تحوّل، دارد و از احساس تا وهم و خیال و سرانجام تا عقل و در نهایت، تا عقل کلّ، مىتواند کمال یابد.
    همان طور که ما، در آینه ظاهر، مادّه را مىبینیم، در آینه وجودى (نفس)، نیز تصویرگرى داریم; یعنى آینه وجودى ما، مثل یک نوار، فیلمبردارى مىکند، اما مادام که در مرحله صورت (= ظاهر) و حسّ بماند، نتیجه این انعکاس، مجازى خواهد بود، و این امر، همان برداشت در حسّ و وهم و خیال است (منِ مجازى، این جا مطرح مىشود); اما اگر تصویرگیریها در آینه وجودى ما (= نفس)، همراه و از روى عقل باشد، برداشت واقعى خواهد بود و سرانجام اگر در پناه عقل کلّ باشد، برداشت حقیقى و بینش حقیقى و نگاه اصلى خواهد بود.

     

    انواع نفس

    نفس امّاره:

    یکى از جنبههایى که در نفس انسان هست و مربوط به خودِ طبیعى است و تحت فرمان عقل نیست، همان نفس امّاره است.
    این نام، در قرآن هم آمده و نفس امّاره، انسان را به بدیها سوق مىدهد، که (انّ النّفس لامّاره بالسّوء).

    ]بىگمان، نفس به بدى امر مىکند.
    [ این نفس، حتّى تحت تأثیر عقل جزئى، با شدتى بیشتر، در جهت ناصواب عمل مىکند.
    خواست نفس امّاره، آرزوهاى ناصواب است و انسان را فریب مىدهد، مشغول مىکند، از حال بازمىدارد و قول آینده مىدهد.
    نفس امّاره، پایگاه شیطان است.
    نفس و شیطان هر دو یک تن بودهانددر دو صورت خویش را بنمودهاندآمال و آرزوهاى نفس امّاره پایانى ندارد; همچون آب شور که هر چه بیشتر بنوشیم، عطش، فراوانتر مىشود.
    دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاستکو به دریاها نگیرد کم و کاستهفت دریا را در آشامه هنوزکم نگردد سوزش آن حلق سوزتمام رذایل اخلاقى، در نفس امّاره شکل مىگیرد و ناشى از نفس امّاره است و بزرگترین پرستش را انسان براى نفس خود، که صنم اکبر است، انجام مىدهد.
    کسى که مالک نفس خود نباشد، اگر همه دنیا را هم داشته باشد، به گوهر اصلى انسانى نخواهد رسید که:
    اللّهم أعوذبک من الشّرک الخفىّ.
    النّفس هى الصّنم الأکبر.
    أعدى عدوّک نفسک الّتى بین جنبیک.
    و همین است که گفتهاند، پیامبر گرامى، همواره در سجده مىفرمودند:
    إلهى لا تکلنى إلى نفسى طرفه عین أبداً.

    البته گفتیم که دشمن برونى، شیطان، و دشمن درونى، نفس است.
    اما حقیقت این است که اگر نفس را در فرمان خویش درآوریم، شیطان نیز دستش کوتاه مىشود:
    گر شود دشمن درونى نیستباکى از دشمن برونى نیستبنابراین، همیشه باید دعاى ما این باشد که پروردگارا:
    بازخر ما را از این نفس پلیدکاردش تا استخوان ما رسید

    نفس مطمئنّه:

    اگر نفس انسان، از شرور و آلودگیها پاک شود و در پناه عقل کلّى قرار گیرد، به نفس مطمئنّه تبدیل مىشود که به تعبیر قرآن کریم:
    (یا أیّتها النّفس المطمئنّه إرجعى إلى ربّک راضیّه ً مرضیّه ً)

    که نفس، تحت فرمان عقل کلّى و در جهت خدا قرار مىگیرد.

    2 منِ اصلى

    منظور از «منِ اصلى»، گوهر اصلى انسانى، یا مقام روح است که جلوهاى از ذات بارى تعالى است و یا آن چیزى است که نشأت گرفته از روح است.
    منِ انسان، یعنى خودِ انسان که هست، و هستِ انسان، از هست خدا (به تجلّى) نشأت مىگیرد، و مجرّد است.
    بنابراین، من، حد و زمان و مکان ندارد و مشمول مسائل مربوط به مادّه نیست.
    من، توسط تن و حواس عمل مىکند و اینها، ابزارِ من هستند، و آثار من را نشان مىدهند.
    براى مثال، در موردِ دیدن یا شنیدن، این دو، پرتوى از مناند که با ابزار چشم و گوش مىبیند یا مىشنود.
    امّا دقت کنیم که من، مرکزى به اسم دیدن یا شنیدن ندارد، بلکه من، بتمامه دیدن و بتمامه شنیدن است و در عین حال، دیدن، عین شنیدن است (و همین طور یدیگر شئون) و بین این دیدن و شنیدن، وحدت است، و شأنى (مث دیدن)، او را از دیگر یشئون (مث شنیدن)، بازنمىدارد.
    خلاصه این که مسأله حضور محض من، در همه شئون مطرح است.
    ارتباط من، با عالم بیرونى به این صورت است که آن مادّه، یا هر چه در بیرون ماست، در عالم خیال یا مثال، در درون ما تصویر مىشود و از این طریق، با عالم بیرون مرتبط مىشویم; ضمن این که هیچ گونه اختلاطى با آن عالم بیرونى (= مادّه)، نداریم، و ما از آن منقطع هستیم و توسط این تصویرگیرى، با بیرون مرتبط مىشویم که این برداشت نیز توسط من صورت مىگیرد.
    اما، ما به غلط گمان مىکنیم که در بیرون از من، حالتى وجود دارد، در حالى که ما آن را در نزد خود ابداع کردهایم.
    نتیجه این که من، در موطن هر یک از شئونات و ادراکات (شنیدن، دیدن و ...) جلوهاى مىیابد، یا اسمى مىشود، در آن شأن.
    یعنى من، مىشود دیدن، شنیدن و ... .
    این امر، چیزى جز حضور محض من، نیست.
    از طرفى گفتیم که من، تجلّى ذات حق است و هست من، نسبى و عین ربط با پروردگار است.
    نتیجه این که، من از یک طرف مىبیند و مىشنود و ... از یک طرف، تجلّى ذات حق است.
    بنابراین، اگر منِ مجازى نباشد (حجابها نباشد) خدا، که بصیر و سمیع است، او مىبیند و او مىشنود و ... .
    اگر در این امر خیلى دقت کنیم، متوجه مىشویم که معنى این حدیث که:
    «بنده من مىرسد به جایى که من مىشوم چشم او، من مىشوم گوش او و... .»
    یعنى چه.
    و متوجه مىشویم که اگر یکى از اولیاء الله بر سر سفرهاى بنشیند، اگر سفره، شبههناک باشد، دست او جلو نمىرود، یعنى چه.
    و سرانجام در جهان هستى و در انسان، مىفهمیم که این جهان و این انسان، هستانى هستند که هستى آنها از اوست.
    کاشکى هستى زبانى داشتىتا ز هستان پردهها برداشتىکه یکى هست و هیچ نیست جز اووحده لا شریک الاّ هوسیر در نفس خود و در عالم هستى، ما را به آیه مبارکه رهنمود مىشود که:
    (سنریهم آیاتنا فى الآفاق وفى انفسهم، حتى یتبیّن لهم انّه الحق)

    به زودى نشانههاى خود را در افقها ]ى گوناگون[ و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود، تا برایشان روشن گردد که او خود حقّ است.
    آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزى است؟!و جان کلام این که، در حقیقت، ما محسوسات بیرون را توسط چشم، در من شهود مىکنیم (که این چیزى جز خود را دیدن نیست) و همین حالت را در رابطه با عالم غیب داریم.
    بنابراین، همه ادراکها از درون است و در من.
    اما چرا عالم محسوسات را بهتر مىبینیم و عالم غیب را کمرنگ؟ زیرا ارتباط با عالم محسوسات، آسان، و جنس آن، از نوع کثرت است و ما نیز خود در وضعیت کثرت (= دنیازدگى و حالت ایندنیایى) هستیم و من را به این حالت کثرات، مشغول کردن، ما را از عالم غیب که حالت وحدت است دور مىکند و این در حالى است که عالم کثرت، هستنماست و در حقیقت، عدم است، و وجود حقیقى، همان عالم غیب و وحدت است.
    (خدا)باید بدانیم که بهترین دریچه ارتباط با حق، من است نه غیر آن و سیر در غیر و کثرت، یعنى در ذهنیات و منِ مجازى و سیر در منِ اصلى، یعنى سیر به طرف خدا.
    بنابراین، باید مواظب باشیم که آینه غیر نشویم، بلکه آینه حق (محلّ تجلّى حق) بشویم.
    چرا که عالم کثرات از سنخ ما نیست، در حالى که عالم غیب و وحدت، از سنخ ما و عین ربط با منِ اصلى است.
    از طرفى، من انسان، به هر چه توجه کند، با آن متحد مىشود و به آن مشغول یمىگردد.
    مث اگر به تن توجه داشته باشد، با آن متحد مىشود و اگر به نفسانیات توجه کند، با آنها متحد مىشود و همین طور اگر به خدا توجه کند، الهى مىشود.
    هر چه این، حالات و توجهات من به آن چیز مورد نظر، بیشتر شود، این اتحاد قویتر مىگردد، و در مورد توجه به خدا، هر چه بیشتر به او توجه کنیم، من، شدتى بیشتر و هستى بیشتر مىیابد; زیرا این امر، روشنتر شود.
    توجه داشته باشیم که موقع خواب، که تعلق من به تن کمتر مىشود، در خواب، مثالى از خود مىبینیم، یا در موقع بیهوشى (در پزشکى و موقع عمل جراحى)، توجه من به تن کم مىشود و یا در موقع مرگ، این توجه قطع مىشود.
    در آن دنیا نیز منِ انسان است که زنده است و ظهور دارد و البته بدنِ آندنیایى مىبیند و مىشنود، اما ظهور این من در آن دنیا، بسته به نوع توجه او، در این دنیا و حالاتش در این دنیا، متغیّر است.
    اگر تمام توجه و اهداف او در این دنیا، غرایز و دنیا و مادّیات و شهوات ونفسانیات باشد، در آن دنیا چیزى ندارد و در حقیقت، به صورت منِ مجازى شهود مىیابد.
    اما اگر توجه او در این دنیا به عالم غیب و وحدت (خدا) باشد و دنیا و غرایز و خواستهاى تن و نفس را ابزار بندگى کرده باشد، ظهور آندنیایى من، به صورت منِ اصلى و مقام اصلى انسانى خواهد بود.
    عاشق و معشوق را در رستخیزدو بدو بندند و پیش آرند تیزالمرء مع من احبّ.
    هر کس با آن چیزى است که آن را دوست دارد.
    یولو أنّ رج یحبّ حجراً لحشر الله معه.
    اگر کسى، سنگى را دوست داشته باشد، خدا او را با همان سنگ محشور مىکند.
    در حالى که در توجه به خدا مىفرماید:
    ( یحبّهم ویحبّونه)

    خدا آنان را دوست مىدارد و آنان ]نیز[ او را دوست دارند.
    اگر انسانى، به خدا توجه کند، و این توجه را افزون کند، منِ اصلى و هستىاش، شدت مىگیرد; چرا که انسان از آن لحاظ که هست، همه هستى را اشغال کرده و همه عالم از ملک تا ملکوت را دربرمىگیرد، اما خودش را در جایى حسّ مىکند که به آن توجه دارد.
    توجه به خدا چنان مىتواند شدت بگیرد که انسان به جایى برسد که خدا مىفرماید:
    «بنده من به جایى مىرسد که من مىشوم چشم او، من مىشوم گوش او و ... .»
    و در این حال، انسان خدا نمىشود، بلکه خدا در انسان تجلّى پیدا مىکند.
    در این توجه به خدا، انسان به لذت و ابتهاج و انبساط حاصل از انس با خدا و اطمینان خاطر دست مىیابد و سپس نفس مطمئنّه و راضیه و مرضیه.
    در حقیقت، انسان، هست خود را به هست خدا متصل مىکند.
    البته، این اتصال هست و محال است که قطع شود و نمىتواند قطع شود; چرا که خدا در حال تجلّى دایم و فیض دایم است، مهم این است که ما با توجه به غیر او، از این ارتباط غافل نشویم و این ارتباط را کم نکنیم.
    بندگى، این قرب و اتصال را فزون مىکند:
    گر در طلب منزل جانى، جانىگر در طلب لقمه نانى، نانىاین نکته به رمز گویمت تا دانىهر چیز که اندر پى آنى، آنىاساساً ارزش انسان، در تعلّق است که دارد و حدّش، با تعلّق معیّن مىشود.
    حال اگر تعلّق او، خداست، الهى مىشود و اگر حدّش، مادّه و حیوانیت است، مادّى و حیوانى مىشود.
    طالب هر چیز اى یار رشیدجز همان چیزى که مىخواهد ندیدبنابراین، اگر به حق توجه کنیم، حق با ما متحد و در ما جلوهگر مىشود و هر چه این توجه بیشتر باشد، تجلّى بیشتر است.
    اما در توجه به غیر حق و مشغول شدن به غیر او گر چه به طور موقت مشغول شویم و حتى لذت بریم در نهایت، چون توجه به غیر حق، قوت جان ما نیست و قوت تن و نفس ماست، اقناع نمىشویم و سرخورده مىشویم، و ریشه همه نابسامانیهاى ما را باید در همین پى جست.

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله سلامت تن و روان

    فهرست

    سلامتى تن و روان

    دکتر محمود بهشتى، استاد دانشگاه

    مقدّمه

    فصل نخست : شناخت انسان

    تن:

    نفس:

    روان:

    مقام اوّل:

    مقام دوم:

    مقام سوم:

    فصل دوم: شناخت نفس و روان

    1 نفس و شئون آن

    نبات:

    حیوان:

    انسان:

    اوّل:

    دوم:

    سوم:

    قواى پنجگانه:

    وهم و خیال:

    عقل:

    انواع نفس

    نفس امّاره:

    نفس مطمئنّه:

    2 منِ اصلى

    3 منِ مجازى

    1 شهوات

    1 حرص:

    2 هراس:

    3 غم:

    2 قیاسها

    3 کینهها

    داستانى درباره منِ مجازى و منِ اصلى

    4 عوارض زندگى در منِ مجازى

    1 اضطراب

    2 تعلّق خاطر

    ثانیاً:

    ثالثاً:

    3 بینش غلط

    4 تنوّعطلبى

    5 یأس

    6 افسردگى

    7 ترس

    8 تضاد و تشتّت خاطر

    9 رذایل اخلاقى

    5 غرایز

    6 فطرت

    فطرت و رابطه هستى با خدا

    1 خصوصیت این نزول، نزول به تجلّى است:

    ]به او مىگویند:

    حکایت سرپاتک هندى

    7 عقل

    1 عقل نظرى:

    2 عقل کلّى:

    جزئى:

    کُلّى:

    فصل سوم : بهداشت و سلامتى

    1 آشنایى با بهداشت و سلامتى

    2 بهداشت خانواده

    اوّل مشاوره

    مقدّمه

    ژن و کروموزوم چیست؟

    بیماریهاى ژنتیک

    جهش یا موتاسیون چیست؟

    ناهنجاریهاى مادرزادى

    مشاوره ژنتیک

    1) ازدواج فامیلى

    2) ازدواج زوجین غیر فامیل

    3) اقدامات پیش از آبستنى

    4) بررسیهاى زمان آبستنى

    5 بررسیهاى موقع تولد

    موارد مطالعه کروموزومى

    موارد بررسیهاى کروموزومى

    سن والدین

    عقب ماندگى ذهنى

    عقبماندگى ذهنى چیست؟

    سطوح عقبماندگى

    1. خفیف:

    2. متوسط:

    3. شدید:

    4. عمیق:

    ملاکهاى رشد طبیعى

    دوم ازدواج

    شرایط پیش از ازدواج

    1 تفاهم و اشتراک نظر

    2 علاقه و محبّت

    3 پرهیز از ازدواجهاى تحمیلى

    4 هماهنگى بینش

    5 اختلاف سنّى

    6 برخورد با مسائل آینده زندگى

    7 مسائل اقتصادى

    8 مسائل خانوادگى و محیطى

    9 جهیزیه و مهریه

    10 مراسم عقد و عروسى

    سوم روابط خانواده

    ارزشها

    2 محبّت

    3 گذشت

    ثانیاً:

    ثالثاً:

    نتیجه

    چند توصیه براى حفظ عشق و محبت در محیط خانه و خانواده

    چهارم کودک

    1 محیط خانواده

    2 رفتار و یادگیرى

    3 ارتباط والدین با کودک

    محبت والدین

    انتظارهاى والدین

    ارج نهادن به شخصیت کودک

    4 محیط نامتعادل در خانواده

    نبودن الگوى خوب والدین براى فرزند

    مشکلات رفتارى والدین با یکدیگر

    هماهنگ نبودن والدین در ارتباط با کودک

    مشکلات رفتارى والدین با کودک

    5 شخصیت عصبى

    عکس العمل اوّل:

    هماهنگىسه نوع واکنش در عکس العمل اوّل داریم:

    عکس العمل دوم:

    نتیجه این موضعگیریها

    مشکل اوّل:

    مشکل دوم:

    نتیجه کلّى

    3 بهداشت و سلامتى بدن:

    اوّل تغذیه

    آداب و احکام غذا خوردن

    چربىها

    مواد قندى

    پروتئینها

    پروتئینهاى حیوانى:

    پروتئینهاى گیاهى:

    ویتامینها

    ویتامین a

    ویتامین d

    ویتامین c

    ویتامین b

    مواد معدنى

    کلسیم

    فسفر

    آهن

    روى

    فلوئور

    یُد

    مس

    دوم بهداشت و پیشگیرى

    1 پاکیزگى

    2 بهداشت دهان و دندان

    پلاک دندانى:

    پیشگیرى از پوسیدگى دندان:

    مسواک کردن دندانها:

    بوى دهان:

    3 بهداشت آب و هوا

    بهداشت آب

    بیماریهاى ناشى از کمبود املاح در آب

    گواتروکرتینیسم:

    بیماریهاى عروقى، قلبى و مغزى:

    پوسیدگى دندان:

    بیماریهاى ناشى از افزایش املاح در آب

    نوزاد کبود:

    فلئوروزیس دندان:

    مسمومیت با فلزات:

    سختى آب

    بیماریهایى که توسط آب منتقل مىشوند

    بهداشت هوا

    اثرات آلودگى هوا بر سلامتى

    4 سیگار و اعتیاد

    قهوه و چاى

    5 پیشگیرى از بیماریها

    چاقى

    بیماریهاى قلبى و عروقى

    سرطانها

    سوم ورزش

    نرمش:

    استقامت

    تشخیص میزان ضربان هنگام تمرینها

    توجه:

    انعطافپذیرى

    قدرت

    زمان و دفعات تمرین

    حرکات کششى و گرمکننده

    4 بهداشت و سلامتى روان:

    اوّل مقدّمه و تعریف

    دوم نشانههاى هشداردهنده بیماریهاى روانى

    سوم بیماریهاى روانى

    بیماریهاى اصلى یا پسیکوزها

    1 کنارهگیرى

    2 تجزیه و انفکاک

    3 اختلالات پارانوئیدى و هزیان

    4 ناهنجاریهاى ادراکى

    نوروزها

    اختلالات شخصیتى

    بیماریهاى روانى دوران کودکى

    بیماریهاى دوران سالمند

    بیماریهاى روان تنى

    مشکلات قبلى:

    فشار خون:

    سرطانها:

    سردرد:

    حساسیت و آسم:

    اختلالات گوارشى:

    فصل چهارم : مسائل زندگى

    1 خانواده

    2 ارتباط با دیگران و هستى

    آیا در هستى بدى وجود دارد؟

    توجه دقیق به افراد

    توجه دقیق به خود

    توجه افراد به ما

    تکلیف ما چیست؟

    3 مال و رزق

    انواع رزق:

    ب رزق جان

    4 غم و شادى

    5 آزمایشهاى دنیایى

    مقدّرات پروردگار

    شرور

    6 شغل

    انتخاب شغل

    شغل; به عنوان یک تکلیف

    مشغله زیاد

    علاقهمندى به کار

    تقسیم کار روزانه

    بازنشستگى

    ابعاد مختلف زندگى

    راه و رسم مشخص زندگى

    بینش صحیح و چشم حقبین

    تکلیف الهى

    در بندگى به چه چیزى مىرسیم؟

    فصل پنجم : موانع رشد کمال

    مقدّمه

    1 هواى نفس

    2 تعلّقات

    نتایج زیانبار تعلّقات

    1 ارتباط وهمى:

    2 حرص و هراس:

    3 غم:

    4 عشق مجازى:

    5 نداشتن آخرت:

    3 وهم و خیال

    وهم

    خیال الهى

    4 سوء ظن و بددلى

    5 مدح و ستایش

    6 عُجب

    آفات عجب

    درمان عجب

    7 کِبر و تکبّر

    درمان کبر

    تواضع

    8 ذلّت و حقارت

    9 حبّ جاه و خودپسندى

    عوارض حبّ جاه

    درمان حبّ جاه

    10 آمال و آرزوها

    12 حسد

    13 سستى در عمل

    14 دروغ

    دروغ در گفتار:

    دروغ در عمل:

    دروغ در اخلاق:

    15 غیبت

    16 عیبجویى

    17 ریا

    انواع ریا

    انواع دیگر ریا

    18 حجابهاى ظلمانى

    حجاب میان انسان و خدا

    19 حجابهاى نورانى

    20 خروج از حجابها

    خلاصه راههاى خروج از حجابهاى ظلمانى

    1 غفلت از مقصد:

    2 توجه ناقص (= عبودیت ناقص):

    3 عبودیت کامل:

    فصل ششم : مراتب رسیدن به کمال و حقیقت

    مقدّمه

    1 مرتبه طلب

    مراتب طلب

    دوام طلب

    موانع طلب

    نشانههاى طلب

    مجاهدت در راه طلب

    کمک گرفتن از علم و صبر در راه طلب

    2 مرتبه بیدارى

    چگونه بیدارى را جایگزین غفلت کنیم؟

    تبدیل خودمحورى به خدامحورى

    پیمودن راه با نور بیدارى

    ابن الوقت بودن

    مرکب راه

    نتایج بیدارى

    1 توجه به کمال خداوندى:

    2 شوق رسیدن به کمال:

    3 حضور قلب:

    3 مرتبه تزکیه نفس

    پاکیزگى ظاهر:

    پاکیزگى جوارح و اندام:

    پاکیزگى دل:

    پاکیزگى سرّ دل:

    عبودیّت

    مراحل سیر بندگى در قرآن کریم

    یقین

    مرتبه اوّل:

    مرتبه دوم:

    مرتبه سوم:

    ایمان و تقوا

    اخلاص

    اخلاص در گفتار

    اخلاص در پندار

    اخلاص در عمل

    اخلاص در عبودیّت

    نیّت

    حُسن خلق

    نتیجه حسن خلق

    صبر

    رضا

    مرتبه اوّل:

    مرتبه دوم:

    مرتبه سوم:

    شکر

    شکر با نیّت:

    شکر با زبان:

    شکر در عمل:

    قناعت

    توکّل

    زهد

    خوف و رجا

    کلام و سکوت

    ترک تکلّف

    رعایت حقوق دیگران

    تکلیف الهى

    ابزار چیست؟

    ابزار ناپسند

    تکلیف چیست؟

    4 تحوّل احوال

    حالات قلب

    حکومت قلب محجوب

    حکومت قلب تطهیر یافته

    حضور قلب

    تشتّت خاطر:

    تعلّق خاطر:

    رسیدن به حضور قلب

    دریافتها از جانب پروردگار و تجلّى انوار

    نتیجه دریافتها و تجلى انوار

    برخورددارى از حیات طیّبه

    چگونه به حیات طیّبه مىتوان رسید؟

    واردات قلبى

    واردات قلبى از نوع کشف صورى

    اسماى حُسنا

    اسم نور

    اسم بصیر

    اسم علیم

    اسم جمیل

    اسم ربّ

    5 مرتبه عشق

    تعریف عشق

    انواع عشق

    عشق به غیر خدا

    تحصیل عشق

    دریافت عشق

    حال و مقام

    نشانههاى عشق حقیقى

    6 مرتبه حیرت

    7 مرتبه فنا

    فصل هفتم : معنویات

    1 توحید

    سفرهاى انسان

    اوّل سفر از خلق به حق:

    دوم سفر از حق به سوى حق:

    سوم سفر از حق به سوى خلق:

    توحید در ذات:

    توحید در صفات:

    توحید در افعال:

    توحید در عبادت:

    چند نکته

    شرک در ذات خدا:

    شرک در صفات خدا:

    شرک در افعال خدا:

    شرک در عبادت:

    2 دانش

    علم حصولى:

    علم حضورى:

    تعریف علم:

    علم مذموم:

    علم نافع:

    نتیجهگیرى

    3 قرآن

    4 مذهب

    5 تسبیح، دعا و فکر

    تسبیح:

    بندگى:

    ذکر:

    آداب دعا:

    6 نماز

    آثار نماز

    ذکر الله الاکبر

    سجده

    سوز و اشک

    9 خلوت، تهجّد و سحرخیزى

    خلوت عام:

    خلوت خاص:

    تهجّد:

    نماز شب:

    10 - مطالعه و مراقبه

    منبع:

    ندارد.

ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت