تحقیق مقاله دلایل بر لزوم معاد

تعداد صفحات: 19 فرمت فایل: word کد فایل: 3852
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: تحقیق مقاله معارف اسلامی و الهیات
قیمت قدیم:۵,۰۰۰ تومان
قیمت: ۲,۹۰۰ تومان
دانلود مقاله
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله دلایل بر لزوم معاد

    دلایل بر لزوم معاد

    "الیه مرجعکم جمیعا وعد الله حقا"در این جمله معاد را خاطر نشان مى‏سازد، همچنانکه جمله قبلى مبدا را تذکر مى‏داد، وجمله"وعد الله حقا"از باب قائم شدن مفعول مطلق مقام فعلش مى‏باشد، و معناى جمله: "وعده الله وعدا حقا"است، یعنى خداى تعالى وعده داده وعده‏اى حق.

    کلمه"حق"عبارت است از چیزى که اصل و واقعیت داشته باشد و خبر، مطابق آن‏واقعیت‏باشد.بنا بر این، خبر و یا به عبارتى وعده‏اى که خداى تعالى مى‏دهد به اینکه معادى درپیش است‏حق بودنش به این معنا است که خلقت الهى به نحوى صورت گرفته که جز بابرگشتن موجودات به سوى او تام و کامل نمى‏شود، و از جمله موجودات یکى هم نوع بشر است‏که باید به سوى خداى تعالى برگردد.و این مانند سنگى است که از آسمان به طرف زمین‏حرکت مى‏کند که با حرکت‏خود وعده سقوط بر زمین را مى‏دهد، چون حرکتش سنخه‏اى است‏که جز با نزدیک شدن تدریجى به زمین و جز ساقط شدن و آرام گرفتن در روى زمین تمام‏نمى‏شود، اشیاء عالم نیز چنین‏اند، حرکتشان نهایتى دارد و آن برگشت‏به خداى تعالى است، به همان مبدئى که از آنجا حرکت را آغاز کردند، آیه زیر همین معنا را خاطر نشان ساخته‏مى‏فرماید: " یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه" (1) دقت فرمائید.

    "انه یبدؤا الخلق ثم یعیده لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط..."این جمله، جمله"الیه مرجعکم جمیعا"را تاکید، و معناى اجمالى رجوع و معاد را که‏این جمله متضمن آن است تفصیل و شرح مى‏دهد.

    ممکن هم هست تعلیل آن جمله متقدم باشد، و بخواهد به دو حجت و برهانى که قرآن‏همواره به آن دو حجت‏بر اثبات معاد استدلال مى‏کند اشاره نماید.حجت اول را جمله: "انه‏یبدؤا الخلق ثم یعیده"متضمن است، به این بیان که یکى از سنت‏هاى جارى خداى سبحان‏این است که هستى را به هر چیزى که مى‏آفریند افاضه مى‏کند، و این افاضه خود را به رحمتش‏آنقدر ادامه مى‏دهد تا آن موجود خلقتش به حد کمال و تمامیت‏برسد، در این مدت آن موجود به‏رحمتى از خداى تعالى موجود شده و زندگى مى‏کند و از آن رحمت‏برخوردار مى‏گردد، و این‏برخوردارى همچنان ادامه دارد تا مدت معین.

    بعد از آنکه آن مدت بسر آمد و موجود نامبرده به نقطه انتهاى اجل معین خود رسید این‏رسیدن به نقطه نهائى فناء و هیچ شدن آن موجود نیست، زیرا معناى فانى شدنش باطل شدن‏رحمت الهى‏ایست که باعث وجود و بقاء و آثار وجود یعنى حیات، قدرت، علم و سایر آثاروجودى او بود، و معلوم است که رحمت الهى بطلان نمى‏پذیرد.پس، رسیدن به نقطه نهائى‏اجل به معناى گرفتن و قبض کردن رحمتى است که بسط کرده بود.آرى، آنچه خداى تعالى‏افاضه مى‏کند وجه خدا و جلوه او است، و وجه خدا فنا پذیر نیست.

    پس، اینکه مى‏بینیم فلان موجود از بین مى‏رود و اجلش بسر مى‏آید، این سرآمدن اجل‏آنطور که ما مى‏پنداریم فنا و بطلان آن موجود نیست، بلکه برگشتن آن به سوى خداى تعالى‏است، به همان جائى که از آنجا نازل شده بود، و چون آنچه نزد خدا است‏باقى است، پس این‏موجود نیز باقى است، و آنچه که به نظر ما، هست و نیست‏شدن مى‏باشد در واقع بسط رحمت‏خداى تعالى و قبض آن است، و این همان معاد موعود است.

    و حجت دوم را جمله"لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط..."متضمن‏است، به این بیان که عدل و قسط الهى - که یکى از صفات فعل او است - اجازه نمى‏دهد که‏در درگاه او دوغ و دوشاب یکسان باشد، با آن کسى که با ایمان آوردن در برابرش خضوع‏نموده، و اعمال صالح کرده و با آن کسى که بر حضرتش استکبار و به خود و به آیاتش کفرورزیده یک جور معامله کند.این دو طایفه در دنیا که بطور یکسان در تحت‏سیطره اسباب و علل‏طبیعى قرار داشتند، اسبابى که به اذن خدا یا سود مى‏رسانید، و یا ضرر اگر قرار باشد در آخرت‏هم بطور یکسان با آنان معامله شود ظلم خواهد بود.

    پس، جز این باقى نمى‏ماند که خداى تعالى بین این دو طایفه در زمانى که به سوى اوبر مى‏گردند فرق بگذارد، به این معنا که مؤمنین نیکوکار را جزاى خیر، و کفار بد کار را سزاى‏بد دهد، تا ببینى آنان از چه چیز لذت مى‏برند، و اینان از چه چیز متالم و ناراحت مى‏شوند.

    بنابر این، تکیه این حجت‏بر دو چیز است، یکى بر تفاوت این دو طائفه به خاطر ایمان‏و عمل صالح، و کفر و عمل ناصالح، و دیگرى بر کلمه"بالقسط"، این نکته را از نظر دور مدار.وجمله"لیجزى"بنابر آنچه از ظاهر بیان استفاده مى‏شود متعلق است‏به جمله"الیه مرجعکم‏جمیعا".

    البته این احتمال هم هست که جمله: "لیجزى..."متعلق باشد به جمله"ثم یعیده"، که در این صورت، کلام آن جنبه را که گفتیم یعنى جنبه فرق‏گذارى بین دو طائفه و بیان عدل‏الهى را ندارد، بلکه جنبه تعلیل دارد، و به یک حجت که همان حجت دومى است اشاره خواهدداشت.و از جهت لفظ آیه، احتمال دوم به ذهن نزدیکتر است.

    "هو الذى جعل الشمس ضیاء و القمر نورا..."کلمه"ضیاء"بطورى که گفته شده - مصدر است‏براى"ضاء، یضوء، ضوء و ضیاء"

    همانطور که کلمه"عیاذ"مصدر است‏براى"عاذ، یعوذ، عوذا و عواذا".و اى بسا که جمع باشدبراى کلمه"ضوء"، همانطور که کلمه"سیاط"جمع است‏براى"سوط"و این عبارت چیزى‏در تقدیر دارد که مضاف کلمه"ضیاء"است، و تقدیر آن"جعل الشمس ذات ضیاء و القمرذا نور"است، یعنى خداى تعالى خورشید را داراى ضیاء و ماه را داراى نور کرد.

    و همچنین کلمه"منازل"در جمله"و قدره منازل"مضافى در تقدیر دارد، و تقدیرکلام: "و قدره ذا منازل"است، یعنى خداى تعالى قمر را داراى منزلها کرد تا در مسیر حرکتش‏در هر شب به منزلى از آن منازل برسد، غیر آن منزلى که شب قبلش در آنجا قرار داشت.نتیجه‏این تقدیر الهى این شد که قرص قمر دائما در حال دور شدن از خورشید حرکت کند، تا از طرف‏دیگر باز به خورشید برسد، و یک دور تمام این حرکت قمر، یک ماه قمرى را و دوازده ماه یک‏سال را تشکیل دهد، و خلق خدا در شمردن عدد سالها و رسیدگى به حسابها از این تقدیر الهى‏بهره‏مند شوند.نکته دیگرى که آیه مورد بحث آن را افاده مى‏کند این است که خداى تعالى آنچه را که‏در بکار اندازى این تقدیر و این نظام آفریده، و نتایج و اهدافى که بر خلقت آنها مترتب ساخته، همه بحق بوده، زیرا نتایج مزبور اهدافى حقیقى‏اند، که بطور منظم بر مخلوقات او مترتب‏مى‏شوند.پس، در سراسر جهان خلقت نه لغوى در کار است، و نه غرض باطل و بیهوده‏اى، و نه‏تصادف و اتفاقى.

    پس، خداى تعالى اگر این موجودات را خلق کرده و بر این ترتیب مرتب ساخته براى‏این بوده که شؤون حیات شما را تدبیر، و امور معاش و معاد شما را اصلاح کند.پس او بهمین‏دلیل رب شما و مالک امر و مدبر شان شما است و جز او ربى نیست.

    "یفصل الایات لقوم یعلمون" - احتمال دارد که منظور از"تفصیل آیات"تفصیل به‏حسب تکوین خارجى باشد، و احتمال هم دارد منظور تفصیل به حسب بیان لفظى باشد، و بعیدنیست که بگوئیم اولى به سیاق آیه نزدیکتر است.

    "ان فى اختلاف اللیل و النهار و ما خلق الله فى السموات و الارض لایات لقوم‏یتقون"در مجمع البیان فرموده: اختلاف بین دو چیز به این معنا است که هر یک به طرفى‏مخالف طرف دیگرى برود، مثلا یکى در جهت نور حرکت کند و دیگرى در جهت ظلمت (2) وظاهرا این کلمه از ماده"الخلف"گرفته شده که به معناى پشت‏سر است، و اختلاف بین دوچیز در اصل به این معنا بوده که یکى از آن دو، پشت آن دیگرى قرار گیرد.و آنگاه استعمالش‏را توسعه داده‏اند به حدى که در مغایرتى که بین دو چیز باشد استعمال کرده‏اند، در نتیجه هم‏بر حسب اصل لغت مى‏گویند"اختلفه"یعنى فلان چیز را پشت‏سر خود قرار داد، و هم بر حسب‏توسعه مذکور مى‏گویند: "اختلف الناس فى کذا - مردم در این باره اختلاف کردند"که این‏عبارت، ضد عبارت: "اتفق الناس فى کذا - مردم در این امر اتفاق کردند"مى‏باشد.و اماتعبیر"اختلف الناس الیه"معنایش این است که مردم پیرامون فلانى آمد و شد و تردد کردند، جمعى وارد بر او شدند و جمعى از نزد او خارج گشتند، که در این تعبیر هم معناى اصلى کلمه‏محفوظ است، زیرا آن عده که وارد مى‏شوند آن عده‏اى را که خارج‏اند پشت‏سر قرار مى‏دهند.

    و منظور از"اختلاف لیل و نهار"یا این است که شب و روز یکى پس از دیگرى وارد بر زمین‏مى‏شوند، و هفته‏ها، ماهها و سالها را ترسیم مى‏کنند.و یا اختلاف ساعت‏شب و روز در اغلب‏بقاع مسکون زمین است، چون شب و روز تنها در اعتدال بهارى برابرند.از روز اول بهار به بعددر نقاط شمالى روزها رو به زیادت مى‏گذارد، یعنى روز طولانى‏تر از شب مى‏شود، در نتیجه‏هر روز از روز قبلش طولانى‏تر مى‏گردد، تا در اول تابستان به منتها درجه طول مى‏رسد، از آن‏روز به بعد روزها شروع به کوتاه شدن مى‏کند، تا در نقطه اعتدال پاییزى یعنى در روز اول پاییزدوباره برابر شب مى‏شود.

    از شب اول پاییز به بعد شب رو به زیادت نهاده، تا به اول زمستان که نقطه نهائى طول‏شبها است‏برسد، دوباره از آن شب تا شب اول بهار رو به کوتاه شدن و در نهایت‏برابر روز شدن‏مى‏رود، و این جریان در مناطق جنوبى به عکس است، در نتیجه هر زمانى که در مناطق شمالى روزهارو به بلندى باشد، در مناطق جنوبى رو به کوتاهى است، و در عوض شبهاى آنجا به همان‏نسبت رو به زیادت مى‏گذارد.

    اختلاف اول یعنى پشت‏سر هم در آمدن شب و روز همان عاملى است که امر ساکنین‏زمین را از نظر حرارت تدبیر مى‏کند، در روز حرارت اشعه را بر روى زمین مى‏گستراند، و در شب‏سرماى ظلمت را، و این اختلاف حرارت و برودت بادها را به دنبال مى‏آورد، و نیز در روز مردم‏را براى حرکت و تلاش در امر معاش برمى‏انگیزد، و در شب همه را براى استراحت و آرامش‏جمع مى‏کند، همچنانکه قرآن کریم در این باره مى‏فرماید: "و جعلنا نومکم سباتا و جعلنااللیل لباسا و جعلنا النهار معاشا" (3) .

    و اختلاف دوم عاملى است که فصول چهارگانه سال را ترسیم و امر آذوقه و ارزاق راتدبیر مى‏کند همچنانکه قرآن کریم مى‏فرماید: "و قدر فیها اقواتها فى اربعه ایام سواءللسائلین" (4) . 

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله دلایل بر لزوم معاد

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

     

    1)هان اى انسان!تو دائما در حال تلاش و حرکت‏به سوى پروردگارت هستى، تلاشى که تو را به‏دیدار او مى‏کشاند."سوره انشقاق، آیه 6"

    (2)مجمع البیان، ط.اسلامیه، ج 5، ص 91.

    (3)ما خواب شما را مایه راحتى شما و شب را پوشش و روز را براى معاش شما قرار دادیم."سوره‏نبا، آیات 9 - 11".

    (4)"سوره حمد، آیه 7".

    (5)"سوره نساء، آیه 69".

    (6)محققا ابرار از جامى خواهند نوشید که مزاج کافور دارد، از چشمه‏اى که بندگان خدا از آن‏مى‏نوشند، چشمه‏اى که خود آنان آنرا به نوعى ناگفتنى بجوشش در مى‏آورند."سوره انسان، آیات 5 و 6".

    (7)محققا ابرار در نعیم خواهند بود...و از شرابى سر به مهر خواهند نوشید...، چشمه‏اى که تنهامقربین از آن - و یا به آن مى‏نوشند - "سوره مطففین، آیات 22 - 28"

    (8)بیشتر مردم به خدا ایمان نمى‏آورند، مگر آنکه در عین حال مشرکند."سوره یوسف، آیه 106"

    (9)"سوره طه، آیه 73".

    (10)نورشان در پیشاپیش آنان و در سمت راستشان در حرکت است، مى‏گویند: پروردگارا نور ما رابراى ما به حد کمال و تمام برسان."سوره تحریم، آیه 8"

    (11)"نورشان در پیشاپیش آنان و در سمت راستشان در حرکت است، مى‏گویند: پروردگارا نور ما را براى ما به حد کمال و تمام برسان «سوره تحریم، آیه 8»

    (12)"سوره حمد، آیه 2".

    (13)منزه است‏خداى تعالى از آنچه خلق در توصیفش مى‏گویند، مگر توصیف بندگان مخلص او."سوره صافات، آیات 159 و 160".

    (14)بگو سپاس خداى را که ما را از شر قوم ستمکار نجات بخشید."سوره مؤمنون، آیه 28".

    (15)حمد خداى را که در پیرى اسماعیل و اسحاق را به من بخشید."سوره ابراهیم، آیه 39".

    (16)بگو حمد از آن خدا است."سوره نمل، آیه 93"

    (17)گفتند: الحمد لله"سوره نمل، آیه 15".

    (18)و گفتند حمد خدائى را سزا است که ما را براى رسیدن به چنین سرانجامى هدایت فرمود."سوره اعراف، آیه 43"

    (19)و گفتند حمد آن خدائى را که اندوه و دلواپسى را از ما ببرد."سوره فاطر، آیه 34"

    (20)و گفتند حمد آن خدائى را سزا است که به وعده‏اى که به ما داده بود وفا کرد."سوره زمر، آیه 74".

    (21) سوره زمر آیه 42

    (22) سوره سجده آیه 10 - 11

    (23) سوره سجده آیه 9

    (24) سوره اسراء آیه 85

    (25) سوره یس آیه 82 - 83

    (26) سوره قمر آیه 50

    (27) سوره طه آیه 55

    (28) سوره الرحمان آیه 14 

ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت