تحقیق مقاله شناخت جرم شناسی

تعداد صفحات: 52 فرمت فایل: word کد فایل: 6318
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: تحقیق مقاله علوم اجتماعی و جامعه شناسی
قیمت قدیم:۸,۲۰۰ تومان
قیمت: ۵,۲۰۰ تومان
دانلود مقاله
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله شناخت جرم شناسی

    شیوه های اندیشیدن به مردان در جرم شناسی

    مردان هرگز از اندیشه جرم شناسی غایب نبوده اند. البته فعالیتهای مردان جوان شهری، پس از سالهای دهه 1940 و 1950 که نوعی کوتاهی در مطالعات مربوط به آن پدیدار گردید، به دلمشغولی جرم شناسان تبدیل گردید. با این همه، شیوه های بالقوه متفاوتی که ضمن آنها، رفتار مردان جوان شهری می تواند نشات گرفته از شناخت آنها از خود به عنوان یک مرد باشد یا اینکه چگونه تحلیل های جرم شناختی در قالب بازتابی از شناخت جرم از سوی مردان بهتر فهمیده می شود، هنوز چندان مورد توجه جرم شناسان نیست. در اینجا ما به بیان خلاصه ای از اینکه چگونه شناخت های یاد شده به شکلی عمیق وارد ادبیات جرم شناسی شده اند، خواهیم پرداخت.

    تولسون (1977) به بررسی شیوه های مخلتفی پرداخت که ضمن آنها، اشکال مسلط اندیشه در خصوص مردانگی، مردان مختلف را به روش های گوناگون تحت فشار و محدودیت قرار می دهد. کار تولسون از برخی جنبه ها به عنوان نقطه محورین ترتیبات مربوط به ظهور مردانگی مطرح است. کار او دو سوال کلیدی را برای بحث مطرح می کند. نخست آنکه آیا تنها یک نوع مردانگی چترگونه وجود دارد یا مردانه بودن دارای اقسام گوناگونی است؟ دوم آنکه آیا بهترین شکل شناخت مردانگی آنست که این پدیده را به مثابه محصول توسعه نقش جنس یا روابط جنسیتی مورد توجه قرار دهیم؟ این دو پرسش به روشنی، بحث در خصوص مردانگی را که در طول دهه 1990 مطرح بوده بنا می نهند. هر کدام از این پرسش ها به شکلی  موجز مورد بررسی قرار می گیرند.

     

    نظریه نقش جنس و جرم شناسی

    مفهوم نقش در روانشناسی اجتماعی و برخی نسخ های جامعه شناسی، مفهومی محورین تلقی می شود. نقش به عنوان یک مفهوم عبارتست از شیوه سازماندهی رفتار مردم در قالب یک کل معنادار. نقش به عنوان سازوکاری برای شناخت شیوه هایی عمل می کند که ضمن آنها، انتظارات، کنش ها و رفتار، بازتاب دهنده فرضیه های کلیشه ای در خصوص انتظارات رفتاری محسوب می شوند یعنی آنچه باید توسط افرادی خاص و در شرایطی  خاص به انجام رسند. این مساله در چارچوب شناخت روابط جنسیتی منجر به شناسایی نقش های مردان و نقش های زنان می گردد. فرض بر آنست که نقش های یاد شده، بیان کننده دستگاه های رفتاری مناسب و انتظارات مربوطه برای مردان و زنان می باشند.

    نظریه نقش جنس ریشه های زیست شناختی بیان کنده تفاوت های میان مرد و زن را به عنوان اصلی مسلم تلقی می نماید. این ریشه های زیست شناختی، مواد خامی را فراهم می آورند که به کمک آن، دستگاه های رفتاری خاص با عنوان نقش های جنس، از خلال فرایند جامعه پذیری به تصویر کشیده میشوند. آنگاه این پدیده در لباس یک نظریه، ریشه های خود را در فرضیه هایی اساساً زیست شناختی می یابد که دلمشغولی آنها این است که چه چیزی به عنوان ویژگی های توصیف کننده مرد و زن مطرح می باشد.

    از منظری جرم شناختی، هم کار ساترلند (1947) و هم کار پارسونز (1937) در بردارنده نظریه جنس است. البته این دو نویسنده بر روی توجه جرم شناختی به پدیده مردانگی در مساله جرم تاثیر خاصی گذرانده اند  و به همین خاطر، به گونه ای موجز به بررسی کارهای آنان خواهیم پرداخت.

    مساله اصلی برای ساترلند آن بود که رفتار بزهکارانه مانند هر رفتار دیگری، یادگرفتنی است. به علاوه او چنین عقیده دارد که وقتی مردم در برابر تعاریف زیاد از حد موافق با رفتار انحرافی در مقابل رفتار مرسوم و رایج قرار می گیرند، رفتار بزهکارانه را فرار می گیرند. چنین نگاهی رارفتار بزهکارانه نه فقط بر اهمیت فرایند جامعه پذیری در یادگیری جرم بلکه بر روی ارزش های چسبیده به رفتار آموخته شده متمرکز است بدین معنی که مساله فقط این نیست که فرد باچه کسانی در ارتباط است بلکه این مساله که آن افراد چه معانی و مفاهیم مرتبط با درگیر شدن در یک رفتار بزهکارانه را در اختیار فرد قرار می دهند نیز اهمیت بسزایی دارد.

     لذا یک فرد ممکن است از چگونگی انجام یک عمل بزهکارانه مطلع باشد اما در نبود ارزشها، انگیزه ها، رویکردها و مواردی از این دست که پشتوانه چنین رفتاری قرار می گیرند، دست به انجام آن عمل نزند. هر چه فرد بیشتر در معرض چنین پشتوانه هایی قرار گیرد، احتمال درگیر شدنش در چنین رفتارهایی بیشتر خواهد بود. بنابراین از نظر ساترلند، رفتار بزهکارانه به جای آنکه محصول برخی کنش های ذاتی یا پیشرانه های فاسد باشد، رفتاری آموختنی همانند دیگر پاسخ های رفتاری است.

    ساترلند در این چارچوب کلی برآنست که پسران بیش از دختران مرتکب جرم می شوند. به عقیده او این مساله دو دلیل دارد. نخست آنکه پسران به مراتب کمتر از دختران بواسطه فرایند جامعه پذیری تحت نظارت دقیق قرار می گیرند. دوم آنکه در طی فرایند یاد شده آنها [پسران] می آموزند که باید سخت، تهاجمی و خطرپذیر فعال باشند یعنی ویژگی هایی که ساترلند از آنها به عنوان پیش نیازهای درگیر شدن در دنیای بزهکاری یاد می کند.

    این دوعامل در کنار یکدیگر یعنی این که پسران بیشتر در معرض موقعیتهایی آموزشی هستند که ضمن آن بزهکاری به یک احتمال تبدیل می شود. این مساله به رغم این واقعیت رخ میدهد که در مواردی دیگر، هم پسران و هم دختران ممکن است در شرایط اقتصادی مشابهی از نظر محرومیت رشد کرده باشند. این دیدگاه حاکی از آنست که برای شناخت دلایل درگیر شدن پسران در دنیای بزهکاری به چیزی بیش از عوامل صرفاً اجتماعی- اقتصادی نیاز است.

    ساترلند عنوان «معاشرت ترجیحی» را برای این نظریه عمومی در خصوص بزهکاری در نظر گرفته است. زمانی که این نظریه برای شناخت رفتار بزهکارانه بکار گرفته می شود شاهد ارائه چارچوبی اساساً متفاوت از آن چیزی هستیم که از سوی اثبات گرایان زیست شناس ارائه گردیده است. با این وجود، به هنگام بکارگیری این نظریه برای درک تفاوت های میان مرد و زن در خصوص درگیر شدن در جرم، برخی از موضوعات به صورت غیر سوال برانگیز باقی می مانند.

    ریشه های این نظریه را میتوان در نظریه نقش جنس جست و جو کرد و از این رو، مفهومی در خصوص تفاوت های زیست شناختی است. این نظریه با داشتن چنین خاستگاهی، تلویحاً این واقعیت را می پذیرد که تفاوت های زیست شناختی به رغم هویدایی اهمیت فرایند جامعه پذیری، بخشی از توصیف هر نوع تفاوت های رفتاری مشاهده شده را تشکیل می دهند. البته نباید از خاطر دور داشت که در نظریه نقش جنس، فرایند جامعه پذیری، تنها به بحث از سازوکارهایی می پردازد که از خلال آنها، آموزش هایی خاص به وقوع می پیوندند. به بیانی دیگر، این حقیقت که دختران هستند که باردار می شوند و نه پسران، پایه ای است برای بیان تجارب مختلف آنها از فرایند جامعه پذیری که نرخ های متفاوت بزهکاری بعدی آنان را تشکیل می دهد. این مساله به خوبی در این کار که متاثر از «کارکردگرایی» بوده، آشکار است. البته کار پارسونز، جنبه ای دیگر را به این شیوه از انیدشیدن در خصوص روابط موجود میان تفاوت های جنسی، فرایند جامعه پذیری و مردانه بودن رفتار بزهکارانه افزود.

    جامعه شناسی کارکردگرای تالکوت پارسونز خانواده را در مرکز آموزش های اجتماعی مرتبط با نقش های جنس قرار میدهد. در یک خانواده، کودکان می آموزند که نقش های معنادار، نقش های مرتبط با تغذیه و در کنار یکدیگر نگهدارنده خانواده، چیزی است که زنان باید انجام دهند و نقش های ابزاری درارتباط با پیشرفت، دستیابی به اهداف وامرار معاش، چیزی است که بر عهده مردان می باشد. درکار پارسونز، این نقش ها، ثبات یک جامعه را از یک نسل به نسل بعدی حفظ می کند. به علاوه، جامعه به صورت کلی وخانواده به شکلی خاص با اثر بخشی بیشتری در این چارچوب عمل می کنند. این فرضیه بر پایه این حقیقت بنا شده که زنان به دلیل توان به دنیا آوردن فرزند، دارای نقشی معنادار هستند؛ نقشی که مردان از آن محرومند و این محرومیت از تجربه دوران جوانی برای آنان حاصل می شود.

    فرایند یادگیری این نقش های مربوط به جنس، مسایل بیشتری را برای پسران در مقایسه با دختران ایجاد می کند. دختران در مقایسه با نقش زنانگی خود معمولاً از مشکل کمتری برای یافتن مدل های مناسب برخوردارند. در حالی که پسران، فاقد مدلهای مردانه آماده و در دسترس برای پیروی کردن هستند. خردسالان در مواجهه با مدلهای زنانه، به سرعت می آموزند که مدل نقش زنانه آن چیزی نیست که از مردان پذیرفته گردد. لذا پارسونز معتقد است که پسران درگیر چیزی می شوند که او آن را «مردانگی اجباری جبرانی» می خواند. به بیانی  دیگر، پسران از انجام هر نوع رفتاری که تشبه به زنان را دارد، سرباز می زنند.

    بنابراین لطافت،  نرمی و بیان احساسات بدان دلیل که مردانه به نظر نمی رسند، پس زده می شوند. درعوض، پسران به دنبال آن چیزی هستندکه مردانه تلقی می شوند؛ چیزهایی مانند قدرتمند بودن، سخت بودن و خشن بودن. دنباله روی از این ویژگی های مردانه بدان دلیل است که هیچ شبهه ای برای پسران در خصوص مرد بودنشان یا شناسایی آنها به عنوان مرد از سوی دیگران، پیش نیاید. این جست و جو برای مردانگی و اشکال تایید شده بیان آن، منجر به این پدیده میشود که پسران به مراتب بیش از دختران در رفتارهای ضد اجتماعی درگیر می شوند که حاصل آن، حرکت به سوی خلافکاری های بزرگتر است.

    کار آلبرت کوهن (1955) که نوعی تلفیق کارهای ساترلند و پارسونز محسوب می شود درپیشبرد مطالعات مربوط به خلافکاری در طی سالهای دهه 1950 و 1960 بسیار موثر بود. کوهن با پیروی از پارسونز، فرایند جامعه پذیری در خانه را برای پسران، نه فرایندی آرام ونه ساده می پندارد. او این نکته را می پذیرد که نبود یک نقش مردانه در دسترس در خانه در کنار وجود نقش زنانه ای مرتبط با تغذیه، مسایل نگران کننده ای را برای پسران ایجاد می نماید. با توجه به این نکته که نقش تغذیه ای دربافت خانه، به سادگی مهر یک نقش «خوب» در دریافت می کند، پسران نمی دانند چگونه باید هم خوب باشند و هم به چشم زن به آنها نگریسته نشود. به باور کوهن، نگرانی حاصل از این مساله برای پسران، از طریق شرکت آنها در گروه های اوباش خیابانی برطرف می شود. در اینجا، ابراز قدرت قدرتنمایی فیزیکی و نه گفت و گو، ریسک پذیری به جای راحتی گزینی و هیجان ناشی از قانون شکنی به عوض پذیرش آن، نه تنها به انگیزه ی برای بروز رفتار خلاف منجر میشود بلکه به عاملی برای مطرح شد آنها به عنوان «مردان» جوان تبدیل می گردد.

    با این وجود، کوهن تنها با بیان این دلایل، تحلیل خود را از انجام رفتار خلاف را دنبال نمی کند بلکه بر این باورست که رفتار خلاف، اساساً پدیده ای متعلق به طبقه کارگر است. بنابراین تفسیر او از رفتار خلاف در نهایت منجر به پایین آمدن اعتبار گفته های اودر خصوص مردانگی در مقابل بالا رفتن میزان تاکید بر طبقه و نزاع طبقاتی می گردد. از نظر کوهن، خرده فرهنگ خلافکاری، محصول پاسخ جمعی طبقه کارگر به تجربه مشترک مورد قضاوت قرار گرفتن از سوی ارزش های طبقه متوسط و محرومیت ناشی از آن است. البته این بدان معنا نیست که کوهن، دیگر انگیزه های احتمالی برای بروز رفتار خلاف را در نظر نمی آورد.

    به عنوان مثال، او خلافکاری زنان را اساساً در قالب اصطلاح انحراف جنسی و رفتار خلاف طبقه متوسط را در قالب اصطلاح «ماشین سواری» (درمعنای امریکایی آن در دهه 1950) بیان می کند. کوهن، این اصطلاح دوم در مورد رفتار خلاف را به عنوان اعتراضی مردانه علیه اقتدار زنانه بکار می گیرد.

    از سوی دیگر کانل (1987) با بیان سه دلیل به پاسخ این پرسش می پردازد که چرا نظریه نقش جنس به عنوان یک نقطه  عزیمت جذاب برای توصیف تفاوت های جنسیتی محسوب میشود. نخست آنکه نظریه نقش جنس بر آنست تا برای بیان [نقش] تفاوت های جنسی در رفتار، ما را به جای فراسوی زیست شناسی ببرد. این نظریه در مقام یک رهیافت، جای زیست شناسی را با انتظارات اجتماعی آموخته شده عوض می کند. دوم آکه نظریه نقش به طور کلی و نظریه نقش جنس بطور خاص، سازوکاری را فراهم می آورد که به کمک آن می توان شناخت تاثیر ساختار اجتماعی را در شناخت شخصیت فردی وارد نمود در اینجا فرایند جامعه پذیری، آشکارا از اهمیتی حیاتی برخوردار است و این مساله، شیوه اندیشیدن در خصوص مشارکت فراهم آمده از سوی نهادهای مختلف در واسطه گری تاثیرات ساختار بر افراد را تسهیل می نماید

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله شناخت جرم شناسی

    فهرست:

    ندارد
     

    منبع:

    ندارد

ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت