تحقیق مقاله انسان و سرنوشت

تعداد صفحات: 36 فرمت فایل: word کد فایل: 2092
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: تحقیق مقاله فلسفه و اخلاق
قیمت قدیم:۶,۶۰۰ تومان
قیمت: ۴,۵۰۰ تومان
دانلود مقاله
کلمات کلیدی: انسان - سرنوشت - مسائل فلسفی
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله انسان و سرنوشت

    مقدمه

    عظمت و انحطاط مسلمین

    مسأله سرنوشت و قضا و قدر که در این رساله فحص و تحقیقی درباره آن‏ صورت گرفته است ، جزء مسائل فلسفی است و اگر بنا باشد در ردیف واقعی‏ خود قرار گیرد ، باید آن را در فلسفه در میان مسائل فلسفی جستجو کرد ، ولی در این رساله از ردیف اصلی خود خارج شده و در ردیف یک سلسله مسائل‏ دیگر قرار گرفته است .

    مسائل علمی و فلسفی هر کدام در ردیف خاصی دارند که از طریق موضوعات آنها و یا از طریق هدف و نتیجه‏ای که از یاد گرفتن آنها حاصل می‏شود تعیین می‏گردد .

    علت اینکه مسائل فلسفی در ردیفی و مسائل ریاضی در ردیف دیگر و مسائل طبیعی در ردیف جداگانه قرار می‏گیرند ، وابستگی و ارتباط خاصی است که‏ میان موضوعات هر دسته همردیف وجود دارد و یا لااقل به واسطه هدف نظری‏ یا عملی مشترکی است که یاد گرفتن هر دسته از آنها برای یادگیرنده تأمین‏می‏کند .

    مسأله سرنوشت و قضا و قدر ، چه از نظر موضوعی و چه از نظر هدف تعلیماتی ، در ردیف مسائل فلسفی است ، ولی در این رساله در ردیف مسائلی قرار گرفته که نه از لحاظ موضوع با آنها مرتبط است و نه از لحاظ نتیجه و هدف تعلیماتی .

    این مسأله در این رساله جزء یک سلسله بحثها تحت عنوان " بحثهایی از علل  انحطاط مسلمین " واقع شده است که شامل موضوعات و جریانات و مسائل‏ گوناگون است .

    موضوعاتی که تحت این عنوان قابل بحث است ، بعضی تاریخی‏ و بعضی روانی یا اخلاقی یا اجتماعی و یا صرفا دینی و احیانا فلسفی است . بنابراین مباحثی گوناگون که در ردیفهای متعدد قرار دارند ، جزء این سلسله‏ مباحث واقع می‏شوند .

    آنچه این مباحث گوناگون را به یکدیگر پیوند می‏دهد ، تحقیق در اثرات‏ مثبت و منفی این امور در ترقی و انحطاط اجتماع اسلامی است .  علیهذا منظور از طرح این مسأله در این رساله اولا تحقیق در این جهت‏ است که آیا اعتقاد به سرنوشت ، آن طور که قواعد برهانی فلسفی ایجاب‏ می‏کند ، از نوع عقاید و افکاری است که معتقدین خود را به سستی و تنبلی‏  می‏کشاند و مردمی که به این عقیده می‏گرایند خواه ناخواه به انحطاط کشیده‏ خواهند شد ، یا این عقیده اگر درست تعلیم داده شود ، چنین تأثیر سوئی ندارد ؟ ثانیا اینکه اسلام این مسأله را چگونه و به چه طرزی تعلیم داده‏ است و تعلیم اسلامی در این زمینه چه تأثیری در روحیه پیروان اسلام داشته‏ است و می‏تواند داشته باشد ؟ و چون منظور این جهت بوده ، از تعرض فروع‏ و شاخه‏هایی که با منظور نامبرده ارتباط ندارد خودداری شده است .

    اینجانب درست به یاد ندارد که از چه وقت با مسأله علل انحطاط مسلمین آشنا شده است و از چه زمانی شخصا به بحث و تحقیق در این مسأله‏ علاقمند گردیده و درباره آن فکر می‏کرده است ، ولی می‏تواند به طور یقین ادعا کند که متجاوز از بیست سال است که این مسأله نظر او را جلب کرده‏ و کم و بیش در اطراف آن فکر می‏کرده و یا نوشته‏های دیگران را در این‏  زمینه می‏خوانده است .

    از آن زمان تاکنون هر وقت به گفته یا نوشته‏ای در این موضوع برمی‏خوردم‏ ، با علاقه می‏خواندم و یا گوش می‏کردم ، و خیلی مایل بودم رأی و نظر گوینده یا نویسنده را دریابم ، تا آنکه در چند سال پیش ، ضمن بحثی نیمه‏ درس و نیمه سخنرانی که در اطراف یکی از احادیث نبوی ایراد می‏کردم ، دامنه سخن به این مطلب کشید . اگر چه آنچه در این زمینه تا آن‏ وقت خوانده یا شنیده بودم احیانا مفید بود ، اما مرا اقناع نکرده بود و چون در خود و مستمعین علاقه شدیدی به فهمیدن این مطلب احساس می‏کردم‏ تصمیم گرفتم تا آنجا که ممکن است غور و دقت کنم و این مسأله را بررسی‏ نمایم ، زیرا یافتن راه اصلاح اوضاع حاضر جهان اسلامی بستگی زیادی دارد به‏ پیدا کردن علل و موجبات انحطاط آنها که در گذشته وجود داشته است و یا اکنون نیز موجود است . برای این کار لازم شد که اولا نظر دیگران را ، اعم‏ از مسلمان و غیر مسلمان ، تا آنجا که دسترسی دارم بررسی کنم ، و ثانیا موضوعاتی که از این نظر قابل طرح و گفتگو است ، هر چند تاکنون از این‏ نظر طرح نشده است ، بدون اغماض و پرده‏پوشی طرح کنم . اینجا بود که به گستردگی و دامنه وسیع این مبحث پی‏بردم . فهمیدم که‏ اگر بنا شود تحقیقی کافی و عالمانه در این مطلب بشود ، باید موضوعات‏ فراوانی مورد بحث و تحقیق قرار گیرد ، و بررسی همه آنها از عهده یک فرد خارج است و یا لااقل سالها وقت لازم دارد . معهذا در نظر گرفتم مقدمتا مطالب مربوطه را کلاسه و خلاصه کنم و بعضی ازموضوعات را به طور نمونه و آزمایش مورد بحث و گفتگو قرار دهم و سررشته‏را به دست دیگران بدهم ، شاید به این ترتیب نوعی همفکری و همکاری در یک بحث مهم اجتماعی اسلامی صورت بگیرد و یک سلسله بحثهای منظم و مفید انجام یابد .

    این مطلب جای تردید نیست که مسلمین دوران عظمت و افتخار اعجاب‏آوری را پشت سر گذاشته‏اند ، نه از آن جهت که در برهه‏ای از زمان حکمران جهان‏ بوده‏اند و به قول مرحوم ادیب الممالک فراهانی " از پادشاهان باج و از دریا امواج گرفته‏اند " - زیرا جهان حکمرانان و فاتحان بسیاری به خود دیده است که چند صباحی به زور خود را بر دیگران تحمیل کرده‏اند و طولی‏ نکشیده که مانند کف روی آب محو و نابود شده‏اند بلکه از آن جهت که‏ نهضت و تحولی در پهنه گیتی به وجود آوردند و تمدنی عظیم و با شکوه بنا کردند که چندین قرن ادامه یافت و مشعلدار بشر بود ، اکنون نیز یکی از حلقات درخشان تمدن بشر به شمار می‏رود و تاریخ تمدن به داشتن آن به خود می‏بالد. مسلمین چندین قرن در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامات عالی اجتماعی بر همه جهانیان تفوق داشتند و دیگران از خرمن فیض‏ آنها توشه می‏گرفتند . تمدن عظیم و حیرت انگیز جدید اروپایی که چشمها را  خیره و عقلها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد ، به‏ اقرار و اعتراف محققین بی‏غرض غربی ، بیش از هر چیز دیگر از تمدن با شکوه اسلامی مایه گرفته است .

    گوستاولوبون می‏گوید :

    " بعضیها [ از اروپاییان ] عار دارند که اقرار کنند که یک قوم کافر و ملحدی [ یعنی مسلمانان ] سبب شده اروپای مسیحی از حال توحش و جهالت خارج گردد ، و لذا آن را مکتوم نگاه می‏دارند ، ولی این نظریه درجه‏ای‏ بی‏اساس و تأسف‏آور است که به آسانی می‏توان آن را رد نمود . . . نفوذ اخلاقی همین اعراب زاییده اسلام ، آن اقوام وحشی اروپا را که سلطنت روم‏ را زیر و زبر نمودند ، داخل در طریق آدمیت نمود و نیز نفوذ عقلانی آنان‏ دروازه علوم و فنون و فلسفه را که از آن بکلی بی‏خبر بودند به روی آنها باز کرد و تا ششصد سال استاد ما اروپاییان بودند " . ویل دورانت در تاریخ تمدن می‏گوید : " پیدایش و اضمحلال تمدن اسلام از حوادث بزرگ تاریخ است . اسلام طیپنج قرن ، از سال 81 هجری تا 597 هجری ، از لحاظ نیرو و نظم و بسط قلمرو
    و اخلاق نیک و تکامل سطح زندگانی و قوانین منصفانه انسانی و تساهل دینی] احترام به عقاید و افکار دیگران ] و ادبیات و تحقیق علمی و علوم و طب وفلسفه پیشاهنگ جهان بود " هم او می‏گوید :

    " دنیای اسلام در جهان مسیحی نفوذهای گونه‏گون داشت . اروپا از دیار اسلام غذاها و شربتها و دارو و درمان و اسلحه و نشانهای خانوادگی ، سلیقه‏ و ذوق هنری ، ابزار و رسوم صنعت و تجارت ، قوانین و رسوم دریانوردی را فرا گرفت و غالبا لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد . . . علمای‏ عرب ( مسلمان ) ریاضیات و طبیعیات و شیمی و هیأت و طب یونان را حفظ کردند و به کمال رسانیدند و میراث یونان را که بسیار غنی‏تر شده بود ، به‏ اروپا انتقال دادند . . . فیلسوفان عرب ( مسلمان ) مؤلفات ارسطو را برای اروپای مسیحی حفظ و ضمنا تحریف کردند . ابن سینا و ابن رشد از مشرقبر فلاسفه مدرسی اروپا پرتو افکندند و صلاحیتشان چون یونانیان مورد اعتماد بود . . . این نفوذ [ اسلامی ] از راه‏ بازرگانی و جنگهای صلیبی و ترجمه هزاران کتاب از عربی به لاتین و مسافرتهای دانشورانی از قبیل گربرت و مایکل اسکات و ادلارد باثی به‏
    اندلس اسلامی انجام گرفت " . و هم او می‏گوید :

    " تنها به دورانهای طلایی تاریخ ، یک جامعه می‏توانسته است در مدتی کوتاه این همه مردان معروف در زمینه سیاست و تعلیم و ادبیات و لغت و جغرافیا و تاریخ و ریاضیات و هیأت و شیمی و فلسفه و طب و مانند آنها که در چهار قرن اسلام ، از هارون الرشید تا ابن رشد بوده‏اند ، به وجود آورد . قسمتی از این فعالیت درخشان از میراث یونان مایه گرفت ، اما قسمت اعظم آن ، بخصوص در سیاست و شعر و هنر ، ابتکارات گرانبها بود" قدر مسلم این است که پدیده‏ای درخشان و چراغی نورافشان به نام تمدن‏اسلامی قرنها در جهان وجود داشته و سپس این پدیده نابود و این چراغ‏ خاموش شده است ، و امروز مسلمانان با مقایسه با بسیاری از ملل جهان و
    مقایسه با گذشته پرافتخار خودشان در حال انحطاط و تأخر رقت‏باری بسر می‏برند. طبعا این پرسش پیش می‏آید که چطور شد مسلمانان پس از آن همه پیشروی و ترقی در علوم و معارف و صنایع و نظامات ، به قهقرا برگشتند ؟ مسؤول این‏انحطاط و سیر قهقرایی چیست و کیست ؟ آیا افراد یا اقوام یا جریانات‏خاصی سبب شدند که مسلمین از مسیر اصلی خود که به سوی ترقی و تکامل بود ، منحرف شوند ، و یا عامل خاصی که مسلمین را برخلاف انتظار از مسیر خود
    منحرف کند رخ نداده است بلکه مقتضای طبیعت زمان این است که هر قومی فقط دوره حدود و معینی از ترقی و تعالی را طی کنند و سپس راه فنا و زوال و انحطاط را بپیمایند؟ اگر عامل خاصی سبب انحراف و انحطاط مسلمین شده است ، آن عامل چیست‏ ؟ آیا خود اسلام را باید مسؤول انحطاط مسلمین شناخت - آنچنانکه بسیاری از غربیان ( نه همه که احیانا گرفتار تعصب مسیحی هستند و یا بالاتر ، مأموریت استعماری دارند ، ادعا می‏کنند - یا اسلام از این مسؤولیت‏ مبراست ، و مسلمانان خود مسؤول این انحطاط می‏باشند ، و یا نه به اسلام‏ مربوط است و نه به مسلمانان ، علت این انحطاط ، ملل واقوام غیر مسلمان‏اند که در طول تاریخ چهارده قرنی اسلام ، به انحای مختلف ، با مسلمانان سروکار داشته‏اند ؟ پاسخ به این پرسش ، کار ساده‏ای نیست ، یک‏رشته مباحث‏نسبتا طولانی باید پیش کشیده شود و در هر یک از آنها با اسلوب علمی تحقیق کافی به عمل آید . در این سلسله مباحث آنچه به عنوان مقدمه لازم است طرح شود ، نموداری‏ از عظمت و انحطاط مسلمانان است و طبعا مشتمل خواهد بود بر مطالب ذیل :

    پایه عظمت و رفعت تمدن اسلامی .

     علل و موجبات و مایه‏های تمدن اسلامی .

     تأثیر اسلام در اعتلای مسلمین .

     اقتباس و مایه‏گیری تمدن جدید اروپایی از تمدن اسلامی .

     وضع حاضر جهان اسلامی از نظر مظاهر انحطاط و تأخر .

     با آنکه تمدن اسلامی نابود شده ، اسلام به صورت نیرویی زنده و فعال و گسترش یابنده باقی مانده است و با نیرومندترین نیروهای نو اجتماعی و انقلابی رقابت می‏کند .

     ملل اسلامی در حال بیدار شدن و به پا خاستن‏اند .

    بعد از این بحث مقدمی ، که خود رساله جداگانه‏ای خواهد بود ، لازم است‏بحثی عمیق و فلسفی درباره " طبیعت زمان " که به فلسفه تاریخ مربوط است صورت گیرد ، که آیا همان طوری که بعضی از فلاسفه تاریخ دعوی دارند ، همواره همان چیزی که سبب ترقی و پیشرفت قومی می‏شود ، سبب انحطاط آنها نیز می‏گردد ؟ یعنی هر عاملی فقط در شرایط و ظروف معینی که مربوط به‏ دوره‏ای خاص از تاریخ متطور بشری است می‏تواند جامعه‏ای را پیش ببرد و ترقی دهد و با تغییر آن شرایط و ظروف و با طلوع فجر جدیدی از تاریخ ، آن‏ عامل قادر به جلو بردن نیست ، سهل است ، خود موجب رکود و تأخر و انحطاط است . اگر این فلسفه درست باشد ، هر تمدنی به موجب همان عواملی که به وجود آمده باید از میان برود و لزومی ندارد عامل بیگانه‏ای دخالت کند ، همواره‏ عوامل کهنه ، پس برنده و به اصطلاح ارتجاعی است و عوامل نو ، پیش برنده‏ است ، عوامل اجتماعی نو ، تمدن نوینی ایجاب می‏کند که خواه ناخواه با تمدن پیشین مغایر است . اگر این قاعده درست باشد ، طبعا تمدن اسلامی نمی‏تواند ، مستثنی باشد ، پس بحث از علل انحطاط مسلمین به عنوان بحثی مستقل و تفکیک شده از علل‏ و عوامل مشکله تمدن اسلامی بحثی بیهوده است . بنابراین فلسفه و قاعده ، لزومی ندارد که شخص یا قوم یا جریانی را مسؤول انحطاط مسلمین بدانیم ، نابودی تمدن اسلامی مانند هر تمدن دیگر ، و بلکه هر پدیده زنده دیگر ، از قبیل سررسیدن اجل طبیعی یا غیر طبیعی است‏ که به هر حال دیر یا زود فرا می‏رسد ، تمدن اسلامی زاییده شد و رشد کرد و جوان شد و به پیری رسید و سپس مرد ، آرزوی بازگشت آن چیزی شبیه آرزوی‏ بازگشت مردگان است به دنیا که از نظر قوانین طبیعی قابل توجیه نیست و با چیزی نظیر اعجاز و خرق عادت ، که به هر حال خارج از قدرت افراد بشر است ، باید آن را توجیه‏ کرد . پس بعد از یک بحث مقدمی در زمینه نموداری از عظمت و انحطاط مسلمانان ، نوبت به این بحث فلسفی - تاریخی می‏رسد و نمی‏توان از آن چشم‏ پوشید ، زیرا گفته‏های خام در این زمینه فراوان گفته شده است و چه‏ بسیارند افرادی که آن گفته‏های خام را باور دارند . تکمیل این بحث فلسفی از نظر ارتباط با این سلسله مباحث به این است‏ که از انطباق و عدم انطباق اسلام با مقتضیات زمان نیز گفتگوی جامعی بشود . قهرا این بحث‏شامل دو قسمت خواهد شد : قسمت اول صرفا فلسفی است و قسمت دوم اسلامی . مجموع هر دو قسمت تحت عنوان " اسلام و مقتضیات زمان‏ " قابل بررسی و تحقیق است . هنگامی که از این بحث فارغ شدیم ، قاعده فوق را در فلسفه تاریخ‏ نپذیرفتیم و علل انحطاط مسلمین را با علل ترقی آنها لزوما یکی ندانستیم ، نوبت این است که بررسی کنیم علل و موجباتی که سبب رکود و توقف و انحطاط و تأخر مسلمین شد ، چیست و دیگران چه گفته‏اند ؟ این قسمت با توجه به گفته‏های دیگران ، اعم از مسلمان و غیر مسلمان ، و توجه به موضوعات و مسائل و جریاناتی که طبعا طرف این احتمال هست ، در سه بخش کلی باید بررسی شود : 

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله انسان و سرنوشت

    فهرست:

    مقدمه : عظمت و انحطاط مسلمین

    ردیف اصلی مسأله سرنوشت

    مسأله سرنوشت در این کتاب جزء بحثهایی از علل انحطاط مسلمین قرارگرفته است

    نویسنده از چه زمانی متوجه این سلسله بحثها شد ؟

    تمدن عظیم اسلامی

    مایه گرفتن تمدن جدید اروپایی از تمدن اسلامی

    سخنان گوستاولوبون و سخنان ویل دورانت

    چرا مسلمانان به قهقرا برگشتند ؟

    آنچه لازم است مقدمه این سلسله مباحث قرار گیرد

    طبیعت زمان از نظر فلسفه تاریخ

    علل انحطاط مسلمین در سه بخش

    پاره‏ای از عقاید و افکار اسلامی که متهم و مسؤول شناخته شده‏اند

    عناصری از اخلاق اسلامی که انحطاط آور خوانده شده‏اند

    برخی مقررات اسلامی از این نظر

    آیا خصائص و ممیزات روحی ملل اسلامی عامل انحطاط مسلمین بوده است ؟

    دو طبقه متنفذ و مسؤولیتهای آنها از این نظر

    عوامل بیگانه

    مجموع موضوعات و مباحثی که لازم است بررسی شود

    درخواست نویسنده از فضلا و نویسندگان

    سخنان واشنگتن ارونگ آمریکایی درباره تأثیر اعتقاد به قضا و قدر در انحطاط مسلمین

    انتقاد سخنان واشنگتن ارونگ

    چرا در این رساله از تعرض بعضی شاخه‏ها و فروع خودداری شده است ؟

    انسان و سرنوشت

    رعب و هراسی که از شنیدن نام قضا و قدر و سرنوشت پیدا می‏شود

    سه فرض در باب سرنوشت

    مسأله سرنوشت از زمان پیغمبر در میان مسلمانان مطرح شده است

    جنبه عملی و عمومی این مسأله

    آیات قرآن در زمینه سرنوشت

    آیات قرآن در زمینه اختیار و اراده

    آیا میان این دو دسته از آیات تعارض است ؟

    معتزله طرفدار اختیار و اشاعره طرفدار جبر می‏شوند

    اصطلاح " قدری "

    دو نوع تعارض

    در قرآن تعارض وجود ندارد

    آثار سوء عقیده جبر

    استفاده سیاسی از عقیده جبر در زمان بنی‏امیه

    معبد جهنی و غیلان دمشقی با عقیده جبر مبارزه می‏کنند

    سخنان شبلی نعمان

    مأمون و معتصم به حمایت معتزله ، و متوکل به حمایت اشاعره برمی‏خیزند

    مسیحیان اروپایی به استناد عقاید اشاعره ، اسلام را مذهب جبری و عامل‏ انحطاط مسلمین می‏خوانند

     دفاع سید جمال الدین اسدآبادی از عقیده قضا و قدر اسلام و تفکیک آن از عقیده جبر

    مسأله سرنوشت همواره به صورت یک عقده فکری مورد توجه بشر بوده است‏

    فلسفه مادی و سرنوشت

    جبر و توحید ، اختیار و تنزیه

    مباحثه غیلان دمشقی و ربیعه‏الرای

    مباحثه ابواسحاق اسفراینی و قاضی عبدالجبار معتزلی

     

    .

    منبع:

    ندارد.

ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت